درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آرشيو وبلاگ گوناگون همه چیز هست برچسب:, :: : :: نويسنده : احمد
هفتاد و چند داغ شقایق تنها تر ین غر یب دیار مد ینه بود او مرد علم و زهد و وقار و سکینه بود صد باب علم از کلماتش گشوده شد در بین عالمان به خدا بی قرینه بود این خا نواده نسل نجات و هدایتند او نا خدای پنجمی این سفینه بود نا ن آور همیشة هر کو دک یتیم بر شانه های خستة او جای پینه بود آتش گرفته باغ دلش از شراره ای سهم امام خستة ما زهر کینه بود همواره آسمان دلش رنگ لاله داشت هفتاد و چند داغ شقایق به سینه بود دشت نگاه او پُرِ گلهای اشک بود یاد آور حکایت سقا و مشک بود
کبوتر غریب باقر علوم عا لم ، عا لم آ ل پیمبر غربت و مظلومیت رو ، برده ارث از بابا حیدر دلش از غصه گرفته ، غم و دردش بی شماره غیر اشک چشم خیسش ، دیگه همدمی نداره از شرار زهر دشمن ، آب شده پیکر خسته ش غیر آه دل نداره ، مرحمی دل شکسته ش یه کبوتر غریبه ، بی سر و سامونه حالش می خواد پر بگیره اما ، سنگ غم خورده به بالش * پسرم بیا کنارم ، که دیگه رفتنی ام من بیا تا برات بگم از ، ظلم و کینه های دشمن به خدا یادم نمی ره ، اون همه ماتم و آزار دشنام و سنگهای کینه ، خنده های سر بازار مونده بود به زیر نعلِِِِِِِِِِِِِ اسبها لاله های چیده روی نیزه های بی رحم ، می دیدم سر بریده
|
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
||
![]() |